21 دی ماه 1403، زابل، نشست «بررسی مسائل شمال استان سیستان و بلوچستان» – صدای او در سالن میپیچد. برای من عبارتها تکراری است: «مهمترین و مؤثرترین تجارب زندگیام را از این استان و در زابل فراگرفتم، سختیهایی که در آن مقطع دیدم به من درسهای زیادی داد و آنچه امروز دارم و جایگاهی که به آن رسیدم به برکت همان درسها و تجارب است.» سفر قبلی در دیدار فرهیختگان و نخبگان سیستان و بلوچستان خاطره سربازی در زابل را تعریف کرد و از همین نقطهعطف زندگیاش سخن گفت. حالا اینبار بر نقش دولت در حل مشکلات مردم تأکید میکند و میگوید: «ما در دولت هر کاری که از دستمان برآید انجام خواهیم داد تا مشکلات موجود را از بین ببریم. شما مطمئن باشید که با تمام وجود تلاش خواهیم کرد، اما آنچه بیش از هر چیز اهمیت دارد این است که دلبستگی اصلی شما به خدا باشد، نه به ما.»
پزشکیان نفسی میگیرد: «حضرت علی(ع) توصیهای دارند که همیشه در زندگی مدیریتیام به آن عمل کردهام و هر کاری خواستهام توانستهام؛ میفرماید «أُوصِيكُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَيْهَا آبَاطَ ا لْإِبِلِ لَكَانَتْ لِذَلِكَ أَهْلًا» شما را به پنج هدف توصیه میکنم که اگر به آنها پایبند باشید، شایسته چنین تلاشی هستید که شب و روز نخوابید و تمام توان خود را برای رسیدن به این اهداف بگذارید.
گوشهایم را تیز میکنم: یکم؛« لَايَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِلَّا رَبَّهُ» «غیر از خدا کسی را رجا نگیرید.» پرتاب میشوم به « اِرْحَمْ مَنْ رَأسُ مالِهِ الرَّجاءُ». باز میخواند: «وَ لَا يَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ» «اگر هم میترسید، تنها از گناه خود بترسید. از این و آن چرا میترسید.» سقوط میکنم در تنهایی خویش؛ در سرم صدایی پژواک دارد: « اللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ». نفسم بند میآید: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ النِّقَمَ». در سرگشتگی گم میشوم: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمَ». راهی نیست. اینجا من با من تنهاست: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ». ترس از لحظهای بعد من را اسیر میکند: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ الْبَلاَءَ». امید رخت برمیبندد و در سیاهیها غرق میشوم: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ»
صدای پزشکیان به قعر چاه وجودم راه مییابد: «وقتی رجا خداست و وقتی من بیعیب برای خدا کار میکنم و دنبال زدوبندی نیستم از که میخواهم بترسم؛ آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است. هر کاری میخواهم میتوانم انجام دهم.» باز تکرار میکند: « لَايَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِلَّا رَبَّهُ وَ لَا يَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ» دم میگیرد امید در جانم. همراه با او زیر لب میگویم: «وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ لَا أَعْلَمُ وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ» بیوقفه و با انرژی حرف میزند: «هر کدام از شما چیزی نمیداند مجدد یاد بگیرد. باور کنید که حتی در استفاده از کامپیوتر یا موبایل، اطلاعاتم از نوهام کمتر است. اگر چه فوق تخصص جراحی قلب هستم و همیشه در کلاس جزو رتبههای برتر بودم، اما این موضوع دلیل نمیشود که ادعا کنم همه چیز را میدانم.»
پزشکیان نهیب میزند: «وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ» «شرم نکنید؛ بلد نیستید باید یاد بگیرید. ما باید بپذیریم که دانش ما محدود است. تصور اینکه به دلیل سمت و جایگاه همه چیز را میدانیم نادرست است: « كَفى بِالمَرءِ جَهلاً ألاّ يَعرِفَ قَدرَهُ » دلیل بر جهالت انسان همین بس که حد و مرز دانستن و سخن گفتن خود را نمیداند. من در محدوده کار خودم میدانم در نتیجه باید از همه آنهایی که میدانند استفاده کنیم. من که جراح قلب هستم اندکی از آن را میدانم. همین قلب انسان که 300 گرم وزن دارد و تنها چهار اتاق و چند رگ دارد، منِ جراح قلب هنوز در بعضی موارد برای اصلاح مشکلاتش به متخصصان دیگر مراجعه میکنم. علم امروز بسیار پیشرفت کرده و استفاده از دانش و تخصص دیگران، ضرورتی انکارناپذیر است. اگر بتوانیم از کارشناسان کمک بگیریم و به یکدیگر یاری برسانیم، بسیاری از مشکلات حلشدنی است.»
تلفن همراهم را باز میکنم. بیژن عکس رئیسجمهور با خانم صاحبخانه را فرستاده است. این تصویر در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود. کلافهام اما رئیسجمهور هنوز ادامه میدهد: «و آخر هم میگوید: «وَ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا خَيْرَ فِي جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ وَ لَا فِي إِيمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَهُ.» پنجمین چیزی که حضرت علی(ع) توصیه میفرمایند: «صبر در رابطه با ایمان مانند سر است و خیری در بدن نیست وقتی سر نباشد و خیری در ایمان نیست اگر صبر نداشته باشد.» صبر، به معنای تحمل فقر یا ظلم نیست. حضرت علی(ع) در توضیح ایمان میفرمایند که ایمان چهار پایه دارد: صبر، یقین، عدل و جهاد. صبر یعنی حرکت به سمت هدف با تمام توان، نه تحمل شرایط ناعادلانه. این نوع صبر است که در کنار یقین، عدالت و تلاش، میتواند انسان را به موفقیت و تعالی برساند.»
خستهام. امشب به تهران برمیگردیم. تمام ماهیچههای پاهایم تیر میکشد. صبح چابهار بودیم و از ظهر که روستا رفتیم هنوز تا رسیدن مانده است. من هم باید صبور باشم. حتی صبر بر خستگی و گرسنگی. روی صندلی جابهجا میشوم. یکی از کتوشلوارپوشهای هیئت همراه به من اشاره میکند که زودتر راهی شوم. بلند میشوم. تلفنم را جیبم میگذارم. معطل میکنم بیشتر بشنوم: «ما پای منبر علما آموختیم که در محضر و جامعه نبوی، همه از سیاه و سفید و پولدار و فقیر در یک سطح و جایگاه بودند. آیا ما امروز واقعاً اینگونه زندگی میکنیم و چنین جامعهای داریم؟ در جامعه نبوی برتری به تقوی است و تقوا یعنی حرکت و عمل بیخطا یا تا حد امکان کمخطاتر. در جامعه اسلامی آن فردی که مسئولیتها و وظایف خود در عرصه آموزش، سیاست و مدیریت را بدون یا کم خطاتر انجام دهد، متقیترین است.»
از سالن خارج میشوم. تکرار میکنم: «آیا ما امروز واقعاً اینگونه زندگی میکنیم و چنین جامعهای داریم؟» تلفن را از جیبم بیرون میکشم. جستوجو میکنم. رئیسجمهور بخشهای از خطبههای 16 و 103 و حکمت 62 را خوانده بود و من در نخلستان کمیل گم شده بودم.