حیف نیست؟

تهران؛ پایگاه اطلاع‌رسانی دکتر مسعود پزشکیان- دیر رسیده‌ام. سخنرانی رئیس‌جمهور شروع شده است. «قل سیروا فی الارض کیف کان عاقبه المکذبین» وارد سالن می‌شوم. «سیر کنید در زمین، ببینید آنها که تکذیب می‌کنند عاقبتشان چگونه است. دنیا در همه جنبه‌ها در حال تغییر است. کسانی که می‌توانند بروند و ببینند قطعاً رشد و توسعه پیدا می‌کنند.»

آخرین ردیف دو صندلی خالی است. کیف و کاپشن را روی یکی می‌گذارم و خودم را روی دیگری رها می‌کنم؛ «مهم‌تر و مترقی‌تر از اینکه اقتصاد گردشگری وجود داشته باشد، رفتن و دیدن در تمام زمینه‌های علمی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، حکومتی، ساختاری و … است.»

همه روی صندلی‌ها گویی میخ‌کوب شده‌اند. از لابه‌لای سرهای سیاه و جوگندمی، چهره سفید دکتر پزشکیان را می‌بینم. می‌گوید: «شعار سازمان ملل صلح و امنیت جهانی است. این صلح با ارتباط، دوستی و صمیمیت امکان‌پذیر است. صلح و امنیت جهانی با تجاوز، قتل، کشتار و تبعیض امکان‌پذیر نیست.»

مردی بلند قامت به کیف و کاپشن‌ام اشاره می‌کند. با ناراحتی آنها را برمی‌دارم و روی پاهایم می‌گذارم. فرصتی برای نوشتن نیست. باید دقیق گوش کنم؛ «انسان به‌عنوان انسان اشرف مخلوقات هستی است؛ نه به‌عنوان انسان ایرانی، خارجی، عربی، انگلیسی یا آفریقایی. کرمنا بنی آدم؛ خداوند بنی آدم را کریم خلق کرده است؛ تکریم کرده است.»

صدایی در گوشم می‌پیچد. با طمأنینه و آرامشی عجیبی می‌خواند: «و لقد کرمنا بنی ادم و حملنهم فی البر و البحر و رزقنهم من الطیبت و فضلنهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا» گوش‌هایم را تیز می‌کنم: «همه انسان‌هایی که روی این کره خاکی زندگی می‌کنند مورد احترام و کریم‌اند. هیچ برتری بین قوم، قبیله و نژادی نیست. خون هیچ کسی رنگین‌تر از دیگری نیست. فقط برتری به صداقت، دانایی، علم و انسانیت است.»

تلفن را از کیفم بیرون می‌‌آورم. پیام‌هایم را یکی‌یکی باز می‌کنم. یک نفر از روی سن می‌پرسد: «حیف نیست فرصت کوتاه زندگی را با جنگ و خونریزی و دعوا سر کنیم؟» نمی‌دانم منظور او تنش‌های خارجی است یا توهین‌های داخلی. کمی به سخنان رئیس‌جمهور دقت می‌کنم؛ «حیف نیست از این مواهب خدادادی که به انسان داده شده در فرصت محدود زندگی نتوانیم استفاده کنیم؟» صدای تشویق حضار بلند می‌شود. او را همراهی می‌کنند. همه خواستار گریز از جنگ و خونریزی و دعوا هستند. دکتر پزشکیان به صراحت می‌گوید: «با هم مهربان باشیم.»

لحن صدا و مکث بین کلمات او امروز آرامش‌بخش است. می‌تازد: «حیف نیست مردم را از سرزمینشان اخراج کنیم؟» پرت می‌شوم به کیلومترها آن‌سوتر؛ به مردمی که روز بازگشت به غزه روی جاده‌های خاکی با شوق قدم برمی‌داشتند. «ما به دنبال جنگ نیستیم.» ضربه آخر را آقای پزشکیان با لحنی آرام می‌زند و ادامه می‌دهد: «ما می‌خواهیم با همه برادرانمان در صلح و آرامش زندگی کنیم.» با خودم نجوا می‌کنم: «ان عده الشهور عند الله اثنا عشر شهرا فى کتب الله یوم خلق السموت و الارض منها اربعه حرم ذلک الدین القیم فلا تظلموا فیهن انفسکم و قتلوا المشرکین کافه کما یقتلونکم کافه و اعلموا ان الله مع المتقین»

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

آخرین مطالب

حیف نیست؟
دَعْوَهَ الْمُضْطَهَدِینَ؛ ندای مظلومان
روایت‌های «آقای نهج‌البلاغه»
زابل؛ برهوت خویشتن