چرخش از لوکسپنداری پیشدبستان به وجوب آن از منظر عدالت تربیتی
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی دکتر مسعود پزشکیان به نقل از روزنامه شرق، از همان آغاز شکلگیری کودکستان در ایران، راه متفاوتی طی شد و معنایی متفاوت از کودکستان در اذهان ایرانیان نقش بست. درحالیکه کودکستان در کشورهای پیشرفته آن زمان، با ضرورتی تربیتی و برای کودکان محروم از خانواده و تربیت یا بدسرپرست و بدتربیت انجام میشد، در ایران، کودکستانهای اولیه مخصوص خانوادههای متمول و فرهنگی بود و اقشار محروم از آن بیبهره بودند. همین تلقی از کودکستان، دامن پیشدبستانی را هم گرفت و آن را کالایی اشرافی و حذفشدنی تعریف کرد.
این درحالی است که اتفاقا پیشدبستان برای رفع و جبران کاستیهای خانواده در پیشنیازهای تربیت است. ازاینرو، هرچه خانواده در درههای کمبرخوردارتر قرار داشته باشد، نیاز کودک به پیشدبستانی بیشتر خواهد بود تا بتواند فاصله اولیه خویش را با سایر کودکان جبران کند. این فاصله هرچه بیشتر باشد، شتاب آموزشی کودک کمتر خواهد شد و در سالهای بعد به چنان دره عمیقی تبدیل خواهد شد که جبران یا رفع آن بسیار دشوارتر خواهد بود. ازاینرو، پیشدبستانی یکی از مهمترین ابزارهای عدالت تربیتی است که تلاش میکند نابرابریهای تجسمیافته در تربیت را پیش از آغاز آموزش رسمی جبران کند و به همین دلیل، وجود آن برای خانوادههای کمبرخوردارتر وجوب بیشتری دارد.
چرخش از رقابتیدیدن رابطه خانواده و پیشدبستان به اتصالیشمردن آن
یکی دیگر از انگارههای غلط که پیشدبستان را به حاشیه برده و پل جبرانساز عدالت تربیتی را از افق نگاه سیاستگذاران محو کرده، تقابلیدیدن رابطه خانواده و پیشدبستان و ترجیح رشد در خانواده بر رشد در پیشدبستان است. این خطای بینشی، از بدفهمی ایدهای مهم حاصل شده است: ایده محوریت خانواده.
ایده اهمیت خانواده و ضرورت رشد عاطفی و تکوین دلبستگی ایمن کودکان در آن، به تدریج بهگونهای فهم شد که نهاد پیشدبستان را به صورت نهادی رقیب خانواده و مایه ازخودبیگانگی کودک دانست. این فهم غلط، پیشدبستان را در موازنه غلط با خانواده قرار داد و در مرحله بعد، حکم به حضور کودک در خانواده داد و پیشدبستان را به حاشیه راند. همین انگاره باعث شد بسیاری از خانوادهها، میان مسابقه خانواده و پیشدبستان، طرف خانواده بگیرند و پیشدبستان را دور بزنند.
این درحالی است که پیشدبستان که اوایل شروع به کار با واژه آمادگی شناخته میشد، نه در سالهای نخست کودکی، بلکه پس از طیکردن دوره تکوین دلبستگی است و مأموریت آن، آمادهکردن کودک برای حضور در محیطهای اجتماعی و تا اندازهای رسمیتر است. درواقع، پیشدبستان، نه نهادی رقیب خانواده که نهادی اتصالدهنده خانواده با فضاهای اجتماعی دیگر و نهادهای رسمیتری همچون مدرسه بوده است. اگر این اتصال را بپذیریم، پیشدبستان نهتنها رقیب خانواده نخواهد بود، که دستیار و مددکار آن در جامعهپذیرکردن کودک خواهد بود. ضرورت وجود این دستیار در روزگاری که با هستهایشدن خانوادهها، کاهش تعداد فرزندان هر خانواده، افت وضعیت اقتصادی، کوچکشدن سبد فرهنگی خانواده و افت شاخص یادگیری محیط خانه مواجهیم، مضاعف میشود.
چرخش از مدرسهسازی پیشدبستان به استقلال آن از مدرسه
یکی دیگر از کژانگاریهای رایج درباره پیشدبستان، دبستان دیدن آن است. در این انگاره، فرض بر این است که پیشدبستان نقطه شروع تحصیلات رسمی است و اگر بتوان در آن، کودک را زودتر و با شتاب بیشتر باسواد کرد، رشد و پیشرفت تحصیلی او تضمین خواهد شد. به دنبال این پنداشت غلط، محتواهای رسمی دبستان شامل انواع سواد، به پیشدبستانیها راه یافته و به تدریج جای برنامههای روییدنی و تربیتهای اخلاقی-اجتماعی را گرفته است.
همچنین پیشدبستانی با منطق نظام رسمی آموزشوپرورش و به تبع آن با آسیبها و آفتهای آن آغشته شده است؛ آفتهایی همچون خلاقیتکشی، بیتوجهی به علاقه کودک و فعالیتهای صورتگرایانه. در نظر گرفتن محتوا یا محتواهای خاص برای پیشدبستان، اختصاصدادن عمده زمان حضور کودکان در پیشدبستان به آموزش سواد، جاریکردن انضباط و رویههای دبستان، از جمله نیمکتنشینی و کلاسهای مشخص، مظاهر این کژانگاری است.
این پنداشت باعث شده است ظرفیت پیشدبستان در آمادهسازی کودکان برای ورود به فضاهای اجتماعی و قرارگرفتن در تعاملات مختلف با همسالان به تدریج به حاشیه برود و پیشدبستان در قامت دبستانی دیگر با همان ملالها ظاهر شود. این درحالی است که پیشدبستان، فرصتی ویژه و یکتا برای تمرین کنجکاویها و کاوشگریهای گروهی و رهاست؛ بازیهای گروهی، اندیشهورزیهای گروهی، گفتوگوهای گروهی و تصمیمهای گروهی. در مقابل این مدرسهسازی و کلیشهسازی پیشدبستان در قالب معیوب مدرسه، باید ایستاد و کارکردهای مستقل و یکتای پیشدبستانی را پیش نظر آورد.
چرخش از سیاستهای تکنوا به سیاستهای متکثر و متناسب
کژانگاری و به دنبال آن، کژکنشی دیگری که در سالهای اخیر پیشدبستان را دچار افتوخیزهای فراوان و خانوادهها را دربرابر آن بلاتکلیف و معلق کرده است، سیاستهای تکنوا درباره پیشدبستان است. کشوری به وسعت ایران و با تنوع طبیعی، نژادی، قومی و زبانی و مهمتر از اینها، با تنوع امکانات و سطوح مختلف اقتصادی-اجتماعی، نمیتواند به صورت منظومهای تکنوا نگریسته شود و بنابراین نمیتوانیم آن را با سیاستهای تکنوا و واحد مدیریت کنیم.
این کژانگاری به حوزه سیاستگذاری پیشدبستانی هم رخنه کرده و پیامدهای ناگواری برای آن داشته است. در برههای از زمان و با مشاهده جمعی از مادران تحصیلکرده، دغدغهمند و مطالبهگر، احساس کردهایم خوب است بهجای پیشدبستان، خانواده و مادران را فعال کنیم و درواقع خانواده را جایگزین پیشدبستان کنیم. این سیاست که ممکن است برای بخشی از خانوادههای ایرانی مفید فایده باشد و چهبسا منجر به فعالکردن ظرفیتهای جدید در تربیت کودکان شود، در سویی دیگر در این کشور (مثلا در مناطق دوزبانه) با کماهمیت دانستن پیشدبستان، عملا امکان مهم ترمیم عدالت اجتماعی در آن مناطق از میان رفته است. مصداقهای این تکنواانگاری سیاستی، تدوین اسناد تنگنظرانه سیاستی، تعیین محتوا یا محتواهای خاص برای پیشدبستان و اعمال سیاستهای بالا به پایین در حوزه پیشدبستان است. در مقابل، دیدن زیستبوم متکثر با امکانها و نیازهای متفاوت و به رسمیت شناختن انواع خانواده، زبان، فرهنگ و امکانات اقتصادی-فرهنگی، مستلزم اتخاذ سیاستهای متکثر و شبکهای از روندهای مختلف است.
چرخش از تصمیم آنی در مه به تصمیم تأملی مبتنیبر داده
معضل مهم دیگر، در حوزه کلان تصمیمگیری رخ داده و به پیشدبستان هم سرایت کرده است. این انگاره و کارکرد غلط، تصمیمهای خلقالساعه غیرمبتنیبر داده و آمار و بدون در نظر گرفتن پیامدهای آتی است. این درحالی است که مسئولیتپذیری به عنوان یکی از ارکان تصمیمگیری، درنظرداشتن دادهها و پیامدها را ضروری میکند.
برای نمونه، شاید مسئول مقسم کتابهای رایج پیشدبستانها به دو دسته خوب و بد، خودش هم نداند که پیامد این تصمیمش بستهشدن چندین پیشدبستانی در شهر سراوان به دلیل نداشتن کتابهای لیست سفید بوده است. در نتیجه این تصمیم، در سراوانی که به دلیل دوزبانهبودن کودکان بلوچش، پیشدبستانی از واجبات عدالت تربیتی است، این مراکز به واسطه توجه به امری مستحب بسته میشوند؛ چون ما پیش از تصمیم، آمار دقیق نداشتهایم که پیشدبستانهایمان از چه کتابهایی استفاده میکنند و آیا قادرند کتابهای لیست سفید را تهیه کنند یا خیر.
مهگرفتگی فضای آماری در کشور ما، بلیهای است که دامن سیاستهای پیشدبستان را هم گرفته و تصمیمگیران و سیاستگذاران را به کوری آماری و تصمیم در مه مبتلا کرده است. تصمیم در مه، هر لحظه میتواند با ظهور سهمگین واقعیت، عافلگیر شود و فروبریزد. انتشارندادن سالنامههای آماری در برخی سالها و نبود شفافیت و جامعیت آماری، تصمیمهای سیاستگذاران را به خطاهای عمیق آماری آغشته میکند.
همچنین، استفاده آیندهنگرانه از آمار، امری است که کمتر در پیشدبستان مطرح بوده است. کاهش جمعیت و کاهش رشد نرخ تولد، یکی از مسائل مهمی است که آینده پیشدبستانی ما را متأثر خواهد کرد و پیشبینی آن را باید از امروز داشت. نرخ تولدهای امروز ما، نرخ پیشدبستانهای شش سال دیگر ما را پیشبینی میکند و بر همین اساس میتوان و باید سازوکارهایی برای آمایش پیشدبستانها، مربیان و امکانات آنها داشت؛ والا شش سال دیگر با انبوهی از امکانات بلااستفاده و مربیان بیکار مواجه خواهیم شد.